کافر نامه
.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت

 

دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد
دگر از فرط می نوشی میم مستی نمی بخشد
....
من اینک ناله ی نی را خدا خوانم
من آن پیمانه ی می را خدا خوانم
....
شما ای مولیانی که می گویید خدا هست؟!
و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید پس بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟
چرا ناله های قلب مرا هرگز نمی شنود؟
"
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم؟!!!!"

خداوندا ...
http://tartarous.blogfa.com/post-8.aspx
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه؟!

چرا من روسیه باشم؟
چرا قلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟
شب است و ماه میتابد
ستاره نقره می باشد
و گنجشک بر لبان هوس انگیز زنبق می زند بوسه
من اما سرد و خاموشم

خداوندا ...

تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی
تو می گفتی که نامردان بهشت را نمی بینند
ولی من دیده ام
که نامردان به از مردان
از خون جوانها، کاخها ساختند
تو میگفتی اگر اهریمن شهوت
بر انسان حکم فرماید
من او را مغلوب و با صلیب خویش مصلوب خواهم کرد!
ولی من دیده ام
چشمان شهوت ران فرزندی که بر اندام لخت مادرش دزدانه می لغزد!
برادر نیمه شب از آغوش خواهر کام می گیرد..!!
پس...قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم!

خداوندا ...

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
"
غرورت را"
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی ...
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمی گویی!

خداوندا ...

اگر در روز گرما خیز تابستان تنت را بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری ان طرف ترعمارتهای مرمرین بینی
واعصابت برای سکه ای این سو ان سو در روان باشد
شاید هر رهگذر از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی!

خداوندا !

اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شدی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت از انجا بودنت
از اینجا بودنت

خداوندا !

تو خود سلطان تبعیضی، تو خود فتنه انگیزی، اگر در روز خلقت مست نمی کردی،
یکی را همچو من بدبخت؛ یکی را بی دلیل آقا نمی کردی ..! جهانی را اینچنین غوغا نمی کردی ...............

خداوندا ...

تو میگفتی که زنا زشت است و من دانم که عیسی زاده طبع زنازاد خداوندیست، پس تو با مریم زنا کردی چرا؟!
خداوندا ...
اگر مردانگی این است، به نامردی نامردان قسم، نامرد نامردم اگرروزی نمازت را به جا آرم اگر دستی به قرآنت بیالایم ...!

خداوندا !

شب است و ماه می رقصد، ستاره نقره می پاشد، نسیم پونه ها ز لبهای هوس انگیز زنبق بوسه می گیرد، نه کس از قلب من چنگ می سازد ، نه کس بر قلب من سنگ می ساید

ولی من تلخ می گویم .......
 
شب است و ماه می تابد ستاره نقره می پاشد.نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید،


به سنگ سینهء غم پتک صدها ناله می کوبد .


خدایا خالقا بس کن تو ظلمت را، تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی ، تو  می گفتی که نامردان


بهشت جاویدت را نمی بینند. من اما دیده ام که نامرد، نامردی با خون پاک مردان کاخ می سازد.


                    خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را...


اگر مردانگی این است به نامردی نامردان قسم نامرد نامردم اگر دستم به قرآنت بیالایم .
تو می گفتی اگر اهریمن شهوت بر آن حکم فرماید تو او را با صلیب خشم خود مصلوب
خواهی کرد. من اما دیده ام چشمان شهوت بار فرزندی را که بر اندام لخت مادرش دزدانه
 می لغزید .     
تف بر غیرت و مردانگی تو، من نامرد می گریم از این نامردی تو ،
خداوندا شنیدم تو بر بستر رودی با مریم گنه کردی.خداوندی چنین کار زشت ،
خود پند می گیر از عاقبت .
خدایا خالقا بس کن تو ظلمت را ،اگر با مردم آمیزی زپشیمانی عرق ریزی
زمین وآسمان را کفر می گوئی. 
اگر در ظهر تابستان گرمی ، خود را در بستر رودی سپاری به قدری آن طرف تر کاخهای
مرمرین را دور بینی ، زمین و آسمان را کفر می گوئی .       
خدایا خالقا بس کن تو ظلمت را ، خداوندا این گنبد صیاد یعنی چه؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه؟ اگر عدل است این ظلم نا هنجار یعنی چه ؟ <کارو>
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا کفر می گویم پریشانم پریشانم          
                                         چه می خواهی تو از جانم نمی دانم  نمی دانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی        
                                                      تو مسئولی خداوندا به این آغاز و پایانم 
من آن بازیچه ای هستم که می رقصم به هر سازم         
                                           تو می خندی به اخلاقم، به این چشمان گریانم
      خدائی، ناخدائی هر چه هستی غافل ای یارم                      
                                                که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم ./.

تو با مریم عذرا زنا کردی ، کز او عیسی پدید آمد

برو ای دوست برو

برو ای دختر پالان محبت بر دوش

دیده بر دیده ی من مفکن و نازم مفروش

من دگر سیرم .... سیر

به خدا سیرم از این عشق دوپهلوی تو پست

تف بر آن دامن پستی که تو را پرورده ست

* * * *

کم بگو جاه تو کو؟ مال تو کو؟ برده ی زر

کهنه رقاصه وحشی صفت زنگی خر

گر طلا نیست مرا... تخم طلا .... مَردم من

زاده رنجم و پرورده دامان شرف

آتش سینه صدها تن دلسردم من

دل من چون دل تو صحنه دلقک ها نیست

دیده ام مسخره خنده چشمک ها نیست

دل من مأمن صد شور و بسی فریاد است

ضربانش جرس قافله زنده دلان

طپش طبل ستم کوب ستم کوفتگان

چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان

«تک تک» ساعت، پایان شب بیداد است

دل من، ای زن بدبخت هوس پرورِ پست

شعله آتش «شیرین» شکن «فرهاد» است

حیف از این قلب، از این قلب طرب پرور درد

که به فرمان تو، تسلیم تو جانی کردم

حیف از آن عمر که با سوز شراری جانسوز

پایمال هوسی هرزه و آنی کردم

در عوض با من شوریده چه کردی نامرد؟

دل به من دادی! نیست؟

صحبت از دل مکن، این لانه شهوت، دل نیست

دل سپردن اگر این است که این مشکل نیست

هان! بگیر، این دلت.... از سینه فکندیم به در

ببرش دور ببر

ببرش تحفه زبهر پدرت، گرگ پدر

دگر فرياد ها در سينه ي تنگم نمي گنجد
دگر از فرط مي نوشي ميم مستي نمي بخشد

من اينك ناله ي ني را خدا خوانم
من آن پيمانه ي مي را خدا خوانم

شما اي مولياني كه مي گوييد خدا هست؟
و براي او صفتهاي توانا هم روا داريد

بگوييد پس بفهمم
چرا اشك مرا هرگز نمي بيند؟

چرا ناله هاي قلب مرا هرگز نمي شنود؟

"عجب بي پرده امشب من سخن گفتم؟"

خداوندا

اگر در نعشه ي افيون از من مست گناهي سر زد ببخشيدم
ولي نه؟

چرا من روسيه باشم؟
چرا قلاده ي تهمت مرا در گردن آويزد؟

شب است و ماه ميتابد
ستاره نقره مي باشد
و گنجشك بر لبان هوس انگيز زنبق مي زند بوسه
من اما سرد و خاموشم

خداوندا

تو در قرآن جاويدت هزاران وعده ها دادي
تو مي گفتي كه نامردان بهشت را نمي بينند
ولي من ديده ام
كه نامردان به از مردان
از خون جوانها، كاخها ساختند
تو ميگفتي اگر اهريمن شهوت
بر انسان حكم فرمايد
من او را مغلوب و با صليب خويش مصلوب خواهم كرد

ولي من ديده ام
چشمان شهوت ران فرزندي كه بر اندام لخت مادرش دزدانه مي لغزد

برادر نیمه شب از آغوش خواهر کام می گیرد

پس...قولت

اگر مردانگي اين است
به نامردي نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستي به قرآنت بيالايم

خداوندا

اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
"غرورت را"
غرورت را براي تکه ناني به زير پاي نامردان بياندازی
و شب آهسته و خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين و آسمان را كفر ميگويي
نمي گويي

خداوندا

اگر در روز گرما خيز تابستان تنت را بر سايه ي ديوار بگشايي
لبت را بر كاسه ي مسي قير اندود بگذاري
و قدری ان طرف ترعمارتهای مرمرين بينی
واعصابت برای سکه ای اين سو ان سو در روان باشد
شايد هر رهگذر از درونت با خبر باشد
زمين و آسمان را كفر مي گويي
نمي گويي

خداوندا

اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشيمان می شدی از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت از انجا بودنت
از اينجا بودنت

خداوندا

تو خود سلطان تبعیضی، تو خود فتنه انگیزی، اگر در روز خلقت مست نمی کردی
یکی را همچو من بدبخت؛ یکی را بی دلیل آقا نمی کردی ..!
جهانی را اینچنین غوغا نمی کردی

خداوندا

تو ميگفتي که زنا زشت است و من دانم که عیسی زاده طبع زنازاد خداوندیست، پس تو با مريم زنا کردي چرا؟

خداوندا

اگر مردانگي اين است، به نامردي نامردان قسم، نامرد نامردم اگرروزی نمازت را به جا آرم اگر دستي به قرآنت بيالايم

خداوندا

شب است و ماه می رقصد، ستاره نقره می پاشد، نسیم پونه ها ز لبهای هوس انگیز زنبق بوسه می گیرد، نه کس از قلب من چنگ می سازد ، نه کس بر قلب من سنگ می ساید

ولی من تلخ می گویم

 




:: بازدید از این مطلب : 889
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
ن : امین
ت : شنبه 25 تير 1390
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
دسته بندی محصولات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی
به روزوشب امتياز دهيد